کودکی

ساخت وبلاگ
گشت غمناک دل و جان عقابچو ازو دور شد ایام شبابدید کش دور به انجام رسیدآفتابش به لب بام رسیدباید از هستی دل بر گیردره سوی کشور دیگر گیردخواست تا چاره ی نا چار کنددارویی جوید و در کار کندصبحگاهی ز پی چاره ی کارگشت برباد سبک سیر سوارگله کاهنگ چرا داشت به دشتناگه ا ز وحشت پر و لوله گشتوان شبان ، بیم زده ، دل نگرانشد پی بره ی نوزاد دوانکبک ، در دامن خار ی آویختمار پیچید و به سوراخ گریختآهو استاد و نگه کرد و رمیددشت را خط غباری بکشیدلیک صیاد سر دیگر داشتصید را فارغ و آزاد گذاشتچاره مرگ ، نه کاریست حقیرزنده را دل نشود ازجان سیرصید هر روزه به چنگ آمد زودمگر آن روز که صیاد نبودآشیان داشت بر آن دامن دشتزاغکی زشت و بد اندام و پلشتسنگ ها از کف طفلان خوردهجان ز صد گونه بلا در بردهسا ل ها زیسته افزون ز شمارشکم آکنده ز گند و مرداربر سر شاخ ورا دید عقابز آسمان سوی زمین شد به شتابگفت که : ‹‹ ای دیده ز ما بس بیدادبا تو امروز مرا کار افتادمشکلی دارم اگر بگشاییبکنم آن چه تو می فرماییگفت : ‹‹ ما بنده ی در گاه توییمتا که هستیم هوا خواه تو ییمبنده آماده بود ، فرمان چیست ؟جان به راه تو سپارم ، جان چیست ؟دل ، چو در خدمت تو شاد کنمننگم آید که ز جان یاد کنماین همه گفت ولی با دل خویشگفت و گویی دگر آورد به پیشکاین ستمکار قوی پنجه ، کنوناز نیاز است چنین زار و زبونلیک ناگه چو غضبناک شودزو حساب من و جان پاک شوددوستی را چو نباشد بنیادحزم را باید از دست نداددر دل خویش چو این رای گزیدپر زد و دور ترک جای گزیدزار و افسرده چنین گفت عقابکه :‹‹ مرا عمر ، حبابی است بر آبراست است این که مرا تیز پر استلیک پرواز زمان تیز تر استمن گذشتم به شتاب از در و دشتبه شتاب ایام از من بگذشتگر چه از عمر ،‌دل سیری نیستمرگ می آید و کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 45 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 16:31

داد معشوقه به عاشق پیغامکه کند مادر تو با من جنگهر کجا بیندم از دور کندچهره پر چین و جبین پر آژنگبا نگاه غضب آلود زندبر دل نازک من تیر خدنگاز در خانه مرا طرد کندهمچو سنگ از دهن قلما سنگمادر سنگ دلت تا زنده ستشهد در کام من و تست شرنگنشوم یک دل و یک رنگ تراتا نسازی دل او از خون رنگگر تو خواهی به وصالم برسیباید این ساعت بی خوف و درنگروی و سینه تنگش بدریدل برون آری از آن سینه تنگگرم و خونین به منش باز آریتا برم ز آینه قلبم زنگعاشق بی خرد ناهنجارنه بل آن فاسق بی عصمت و ننگحرمت مادری از یاد ببردخیره از باده و دیوانه ز بنگرفت و مادر را افکند به خاکسینه بدرید و دل آورد به چنگقصد سر منزل معشوق نموددل مادر به کفش چون نارنگاز قضا خورد دم در به زمینو اندکی سوده شد او را آرنگوان دل گرم که جان داشت هنوزاوفتاد از کف آن بی فرهنگاز زمین باز چو برخاست نمودپی برداشتن آن آهنگدید کز آن دل آغشته به خونآید آهسته برون این آهنگآه دست پسرم یافت خراشآخ پای پسرم خورد به سنگ                                             ایرج میرزا کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 56 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 21:01

آهی كشید غمزده پیری سپید مویافكند صبحگاه در آیینه چون نگاهدر لا به لای موی چو كافور خویش دیدیك تار مو سیاهدر دیدگاه مضطربش اشك حلقه زددر خاطرات تیره و تاریك خود دویدسی سال پیش نیز در آیینه دیده بودیك تار مو سپیددر هم شكست چهره ی محنت كشیده اشدستی به کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:39

گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟چشم غمگینش به رویم خیره ماندقطره قطره اشکش از مژگان چکیدلرزه افتادش به گیسوی بلندزیر لب غمناک خواندناله زنجیرها بر دست منگفتمش:آن گه که از هم بگسلدخنده تلخی به لب آمدو گفت:آرزویی دلکش است اما دریغبخت شورم ره بر این امید بست کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:39

اگر که بیهده زیباست شب
برای چه زیباست
شب
برای که زیباست؟ ــ

شب و
رودِ بی‌انحنای ستارگان
که سرد می‌گذرد.

و سوگوارانِ درازگیسو
بر دو جانبِ رود
یادآوردِ کدام خاطره را
با قصیده‌ی نفس‌گیرِ غوکان
تعزیتی می‌کنند
به هنگامی که هر سپیده
به صدای هم‌آوازِ دوازده گلوله
سوراخ
می‌شود؟

اگر که بیهده زیباست شب
برای که زیباست شب
برای چه زیباست؟

احمد شاملو

کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 56 تاريخ : جمعه 17 بهمن 1399 ساعت: 21:59

ميزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای ياد
يادی برای سنگ

اين بود زندگی؟
                        حسین پناهی

کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 41 تاريخ : جمعه 17 بهمن 1399 ساعت: 21:59

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یادمرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینمجهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریادکه کرد کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 50 تاريخ : جمعه 17 بهمن 1399 ساعت: 21:59

باری اگر روزی کسی از من بپرسدچندی که در روی زمین بودی چه کردی؟من می گشایم پیش رویش دفترم راگریان و خندان بر می افرازم سرم راآنگاه می گویم که: بذری نو فشانده استتا بشکفد تا بردهد بسیار مانده است در زیر کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 49 تاريخ : جمعه 17 بهمن 1399 ساعت: 21:59

هر  لحظه  که  تسلیمم در کارگه تقدیر ...........آرام تر از آهو بی باک تر  از  شیرم

هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر .........رنج  از  پی  رنج آید زنجیر پی زنجیر

مولانا

کودکی...
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 63 تاريخ : جمعه 17 بهمن 1399 ساعت: 21:59

روزها فکر من این است و همه شب سخنمکه چرا غافل از احوال دل خویشتنماز کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟به کجا می روم؟  آخر ننمایی وطنممانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرایا چه بود است مراد وی از این ساختنمجان که از عالم علوی است یقین می دانمرخت خود باز بر آنم که همان جا فکنممرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکدو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنمای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوستبه هوای سر کویش پر و بالی بزنمکیست در گوش که او می شنود آوازم؟یا کدام است سخن می نهد اندر دهنمکیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟یا چه جان است نگویی که منش پیرهنمتا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایییکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنممی وصلم بچشان تا در زندان ابداز سر عربده مستانه به هم درشکنممن به خود نامدم این جا که به خود باز رومآن که آورد مرا باز برد در وطنمتو مپندار که من شعر به خود می گویمتا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنمشمس تبریز اگر روی به من بنماییوالله این قالب مردار به هم در شکنم                                                    مولانانوشته شده توسط Amir  | لینک ثابت | کودکی...ادامه مطلب
ما را در سایت کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goldoozeyan بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 0:15